محل تبلیغات شما



سالار میگفت یکی مغازه لباس فروشی نه داشت. تو اتاق تعویض لباس (پرو) دوربین گذاشته بود. فیلم از ن میگرفت بعد موبایل اونا را میگرفت و تهدیدشون میکرد ک یا با من رابطه برقرار کنین یا اینا پخش میکنم. اینها هم مجبور میشدن. . تا اینکه ی خانم اطلاعاتی باهاش برخورد کرد. ازش فیلم مبتذل گرفت و تهدیدش کرد. این خانم عاقل شوهرش را در جریان گذاشت. شوهرش گفت برو سر قرار من با مامور میام غافلگیرش میکنیم. مرد را گرفتن و سه روزه اعدامش کردن.


سلام دوستان گرامی

اوستا سالار میگفت رفیقی داستم گفت امشب بیا مهمون ما. گفت برنج و ماهی خریدم و رفتم خونه شون تا عیالش بپزد و بخوریم

پیش استا سالار برا ی نانوایی کارگری کردم ک گفتم زیر خونه خالی شده بود اینم شاید بخاطر ساختمون سازی درب و داغون این روزاست. اوستا میگ میخاستم حموم و دستشویی را سرامیک کاری کنم ک دیدم زیر حمام کلا مثل یک چاه هست و خالی شده خدا رحم کرده زود فهمیدن. حالا ی سوراخ از بالای سرداب سمت جاده کرده بودن و ما باید گل و آهک را قاطی میکردیم و از سوراخ میریختیم داخل. تا تموم بشه بعد بیام داخل و هر چه داخل چاه نرفته آب روش میکردیم کمی ک گرد وخاکش گرفته بشه در حالی ک ماسک زده بودیم.(البته اولین بار بدون ماسک کار کردم خیلی اذیت شدم اومدم ب بنا و صاحبکارگفتم دوتا ماسک داد) کمی نوبتی میریختیم و سریع میرفتیم بالا تو هوای آزاد. 10دقیقه ای استراحت دوباره کار ک تموم شد باز اوستا خاکهای سر چاه را گفت پخش ک زیر دیوار ک خالی تره اب گرفت کمییی رو گل واهک ها.وسط کار داستان سالار برام میگفت ک در پست بعدی بهتون میگم.

سالار میگفت خیلی احتیاط کن ب بدنت فشار نیار کار هر روز را به اندازه بکن. این کار 5 دقیقه هست ولی اگ تموم بشه صابکار زورش میاد پول یک روز بهت بده. با وجود اینکه اروم کارکردیم باز ساعت 11.30 حدودا تموم شد. صبحانه ساندویج اورد هر نفر دوتا ساندویچ و ی نوشابه. هر روز سالار میگفت اینجور بوده ولی روزی ما اینطور بود ک 4تا اورده بود و فقط دوتاش ب ما داد. سالار روی زمین کثیف بیرون نانوایی نشسته بود و میخورد منم ک شلوار نو تنم بود سرپایی میخوردم و ب حرفهای سالار ک در مورد خرید گوشی و لپ تاپ بود گوش میدادم میگفت پدرم تازه میخاد بره دبیرستلن دو میلیون دادم براش گوشی لمسی و میخام لپ تاب هم براش بگیرم. گفتم خیلی مواظب باش ک فیلم مبتذل نگاه نکنه و بدراه نشه گفت من ک نمیتونم همش کنترلش کنم. گفتم این کار سالهای قبل بوده الان نمیشه. اگ میبینی نمیتونه خودشا کنترل کنه براش نباید بگیری چون الان جوونا فیلم مبتذل نگاه میکنن و تحریک میشن و چون نمیتونن بیرون با خودشونا تخلیه کنن دچار خودیی میشن ک گناه کبیره هس و هواقب بسیار خطرناکی داره. داستان اون دختر ک با لامپ خودیی میکرده و کارش ب اتاق عمل کشیده بش گفتم.

صبحانه تمدم شد. رفتیم واس حساب کتاب. صابکار گفت 4ساعت کار کردین 40هزارتومن. گفتم من ک نمیدونستم چندساعت کار هست. من میتونستم برم برا استامحمد. سالار گفت بیام برا تو. گفت میخاستی نیای

چگونه بهترین خودم باشم؟
با یک دفتر شروع کنید.

برای خودتان دفتر درست کنید.یک دفتر ساده اما تمیز.طوری که انگار باید به معلم مدرسه نشان دهید و از صد آفرین بگیرید.اما معلم این درس خود شما هستید و مشق هم آموزش به دست گرفتن ذهنتان هست.شاید ساده به نظر برسد اما باید بدانید اگر انجامش ندهید خودتان باید خودتان را تنبیه کنید.

تنبیه هم چیزی جز تکرار همان مشق نیست. اما این بار این تکرار لذت بخش است.می پرسید چگونه! ساده است،چرا که هر چیزی که قرار است تکرار شود فقط و فقط مثبت است و همین ماجرا افکار منفی شما را کلافه میکند و آنها را فراری می‌دهد

حاضرید؟ پس شروع کنیم

1 » خودتان را دوست داشته باشید و هر روز به خودتان بگویید دوستت دارم.

بسیاری از افراد منتظر ابراز احساسات از طرف دیگران هستند و فراموش می‌کنند که ابتدا باید خود را دوست داشته باشند تا بتوانند دیگران را دوست باشند و  با این کار دیگران هم آنها را دوست خواهند داشت.

2 » هر روز به خودتان تکرار کنید که لیاقت بهترین‌ها را دارید

این را بدانید و هر روز تکرار کنید که خون دیگران رنگین‌تر از شما نیست.
این را بدانید که هر چیز خوبی که در این دنیا وجود دارد شما لیاقت داشتن آن را دارید.
نباید ذهن را محدود کردذهن قابلیت بی انتهایی دارد تا شما را به هر آنچه که می‌خواهید برساند.
و برای اثبات این قضیه حتما این مقاله را بخوانید ( اینجا کلیک کنید)

3 » هر آنچه به روح شما توهین میکند را دور بریزید

این مسأله از فردی به فرد دیگر متغیر است.اگر کتابی دارید که با روحیات شما سازگاری ندارد و از خواندن آن نه تنها چیزی به دست نمی‌آورید، بلکه باعث ناراحتی شما می‌شود، آن را کنار بگذارید.

اگر فکری یا سنتی غلط است و از منطق و درک شما دور است، آن را کنار بگذارید، حتی اگر یک قوم آن فکر را تأیید کند.خودتان را محدود نکنید.

4 » هرگز یک روز خوب را با فکر کردن به یک گذشته بد خراب نکنید

گذشته تلخ برای بیشتر افراد رخ داده است. به این فکر نکنید که فقط شامل حال شماست.بنابراین وقتی گذشته‌تان را بپذیرید و آن را به عنوان یک تجربه خوب در نظر بگیرید دیگر خود را سرزنش نخواهید کرد.

هر روز صبح به این فکر کنید و به خودتان بگویید که چقدر عالی است یک بار دیگر چشمان من خورشید درخشان را دید و من هر روز صبح آغاز می‌شوم.

در مورد معجزه‌ی شکرگزاری حتما در این لینک بخوانید

5 » همیشه باور داشته باشید که یک اتفاق عالی قرار است رخ دهد

اگر باور داشتن اتفاق خوب، هنوز برای شما سخت است خودتان را ناراحت نکنید. تکرار کنید. تکرار مادر تمام مهارت‌ها است. هر روز به خودتان بگویید که قرار است اتفاق‌های خوبی برای من رخ دهد و برای آن انتهایی وجود ندارد.

6 » هر جایی که هستید و هر کاری که می‌کنید به خودتان بگویید من اینجا آمده ام تا دنیای خود را بسازم

شما یک انسان آزاد هستید.بنابراین هدف شما متعلق به خود شما است.
اجازه ندهید افکار منفی، شما را تحت کنترل خود درآوردند. بدانید که هدف شما ساخت دنیای با شکوهتان است.

تا وقتی به این فکر چسبیده‌اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است
هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد.

اورین یالومروانشانس آمریکایی

7 » این را بدانید که شادی یک تصمیم است شما همان قدر که تصمیم گرفته‌اید شاد هستید…

همانطور که می‌دانید شاد بودن انتخاب است نه اتفاق. باید خودتان وسیله‌ی شادی خودتان را فراهم کنید.
بدانید وقتی شما شاد باشید اطرافیان شما هم شاد خواهند شد. شادی را مثل یک ویروس همه جا پخش کنید.

8 » خیلی آرام،خیلی خونسرد،بدون نگرانی، بدون عجله فقط باید به برنامه‌ای که دارید اعتماد کنید

شما تلاش خودتان را کرده‌اید حالا باید فقط آن را انجام دهید. هر نتیجه‌ای که به دست آوردید نتیجه تلاش و افکار شماست.بدانید اگر شکست خورده‌اید هر روز وقت جبران را دارید.

9 » شجاعت داشته باشید؛ شجاعت همان صدای آرامی است که هر روز صبح به شما می‌گوید: امروز دوباره تلاش کن

ترس فقط یک احساس ذهنی است. هر قدمی که بر‌می‌دارید باید استوار و محکم باشد. با اعتماد به نفس جلو بروید. حتی اگر اعتماد به نفس ندارید نقش یک فرد با اعتماد به نفس را برای خودتان بازی کنید به مرور می‌بینید که خودتان یک به یک انسان با اعتماد به نفس بالا تبدیل شده‌اید.

راهنمای کامل اعتماد به نفس را در این دو مقاله بخوانید:

10 » خودتان را بلد باشید

هر چه بیشتر بدانید که هستید و چه چیزی میخواهید و خودتان را بشناسید اجازه نخواهید داد مسائل مختلف شما را اذیت کند و شما را از رویاهایتان دور کند.به طور کلی هر چیزی که با روحیات شما سازگاری دارد را انجام دهید.

 

این ده نکته شاید بسیار ساده به نظر برسد و یا حتی ممکن است پیش خودتان بگویید ما هزاران بار این مطالب را خوانده‌ایم! اما باید بدانید تنها راه حل اساسی برای اینکه از ذهنی شلوغ و آشفته به یک ذهن منعطف و آرام برسید باید از درون این ده نکته را حس کنید…فکر کنید…تا بتوانید فقط بر روی اهداف ارزشمندتان تمرکز کنید.تا بتوانید دست از سرزنش کردن خودتان بردارید و به این درجه از احساس برسید که شما فوق العاده هستید.

این ده مورد را با خطی زیبا در دفتر خود بنویسید و هر روز بخوانید و در مورد آنها فکر کنید. وقتی که این کار را انجام دادید متوجه خواهید شد که هر روز اشتباه فکر می‌کردید. متوجه خواهید شد که زندگی بسیار ارزشمند است و قدرت ذهن شما فوق العاده است در حالی که شما به آن توجه نمی‌کردید.

این تمرین برای یک یا دو روز نیست؛ این تمرین برای همیشه است.انجام این تمرینات جز سود برای شما چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. امتحان کنید و نتیجه امتحان خود را برای ما کامنت کنید.


شكاف كوچكي بر روي پيله كرم ابريشمي ظاهر شد.مردي ساعتها به تلاش پروانه براي خارج شدن از پيله نگاه كرد.

پروانه دست از تلاش برداشت.به نظرمي رسيد خسته شده و نمي تواند به تلاش هايش ادامه دهد.

او تصميم گرفت به اين مخلوق كوچك كمك كند.با استفاده از قيچي شكاف را پهن تر كرد.پروانه به راحتي از پيله خارج شد….

اما بدنش كوچك و بالهايش چروكيده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود و انتظار داشت پروانه براي محافظت از بدنش بالهايش را باز كند.اما اينطور نشد.

در حقيقت پروانه مجبور بود بقيه عمرش را روي زمين بخزد و نمي توانست پرواز كند.

مرد مهربان پي نبرده بود كه خدا محدوديت را براي پيله و تلاش براي خروج را براي پروانه بوجود اورده.

به اينصورت كه مايع خاصي از بدنش ترشح ميشود و او را قادر به پرواز ميسازد.

بعضي اوقات تلاش و كوشش تنها چيزي است كه بايد انجام بدهيم.اگر خدا اسودگي را بدون سختي براي ما مهيا كرده بود در اينصورت فلج شده و نميتوانستيم نيرومند باشيم و  پرواز كنيم.


بچه ای پولدار که تک فرزند داشت ولی تنها در خانه بود و هر دم بازی  دیگری میکرد تا اینکه من هم بازی اش شدم. اخرم پدرش پول ما را گفت با بسم الله بگیر ولی پول رفیقم را نداد و رفیقم همانجا سر خیابان در حال آماده باش ایستاده بود تا بگردد


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هنرستان دخترانه کاردانش وکیلی 8 نیشابور