محل تبلیغات شما

شكاف كوچكي بر روي پيله كرم ابريشمي ظاهر شد.مردي ساعتها به تلاش پروانه براي خارج شدن از پيله نگاه كرد.

پروانه دست از تلاش برداشت.به نظرمي رسيد خسته شده و نمي تواند به تلاش هايش ادامه دهد.

او تصميم گرفت به اين مخلوق كوچك كمك كند.با استفاده از قيچي شكاف را پهن تر كرد.پروانه به راحتي از پيله خارج شد….

اما بدنش كوچك و بالهايش چروكيده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود و انتظار داشت پروانه براي محافظت از بدنش بالهايش را باز كند.اما اينطور نشد.

در حقيقت پروانه مجبور بود بقيه عمرش را روي زمين بخزد و نمي توانست پرواز كند.

مرد مهربان پي نبرده بود كه خدا محدوديت را براي پيله و تلاش براي خروج را براي پروانه بوجود اورده.

به اينصورت كه مايع خاصي از بدنش ترشح ميشود و او را قادر به پرواز ميسازد.

بعضي اوقات تلاش و كوشش تنها چيزي است كه بايد انجام بدهيم.اگر خدا اسودگي را بدون سختي براي ما مهيا كرده بود در اينصورت فلج شده و نميتوانستيم نيرومند باشيم و  پرواز كنيم.

هوسبازی ک گرفتار شد.

فقر و فحشا و کنترل هوس

افسوس ک مردی و مردانگی افسانه شد

پروانه ,پيله ,كه ,بدنش ,كند ,خدا ,از پيله ,از بدنش ,كرد پروانه ,و نمي ,را براي

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاکستر عشق